Web Analytics Made Easy - Statcounter

به گزارش خبرنگار حوزه حماسه و مقاومت خبرگزاری فارس، عملیات قدس ۴ اول تیرماه سال ۱۳۶۴ به فرماندهی اسماعیل دقایقی آغاز شده و رزمندگان ایرانی با هدف تصرف بخشی از خاک رژیم متجاوز عراق و انهدام نیروهای دشمن، از مرز کشورمان به سمت منطقه عملیاتی هورالهویزه حرکت کردند. سربازان ایرانی در این عملیات با رمز «یا محمد رسول‌الله» به سمت دریاچه «ام‌النعاج» در جنوب شرقی عراق حرکت کرده و توانستند آن را از دست رژیم بعث آزاد کنند.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

دریاچه ام‌النعاج که در محور جنوبی جنگ تحمیلی و در منطقه هورالهویزه در شمال شرقی شهر بصره قرار داشت، از نظر استراتژیکی، نظامی و اقتصادی اهمیت زیادی برای عراق داشت و از آن بطور ویژه محافظت می‌شد. این دریاچه از چند طرف به چندین آبراه و روستا رسیده و مساحتی حدود ۱۰۰ کیلومتر مربع دارد. آب آن نیز از رودخانه‌های واقع در خاک ایران تأمین می‌شود.

​هدف عملیات قدس ۴

عملیات قدس ۴ با چهار هدف انهدام نیروی پدافندی دشمن، آزادسازی دریاچه و تسلط بر بخشی دیگر از هورالهویزه، گرفتن جای پا برای گسترش عملیات و در اختیار گرفتن جناح از دشمن و نزدیکی به بخشی از خشکی‌های شرق دجله در منطقه‌ای به گستردگی۱۶۰ کیلومتر مربع طراحی و آغاز شد. این عملیات را نیروهای زمینی سپاه پاسداران، ارتشیان و نیروهای اطلاعاتی پناهنده عراقی که در قالب تیپ ۹ بدر گرد هم آمده بودند پیش بردند.

طوفان به کمک ایران آمد

این عملیات به خودی خود سخت‌تر از آنچه بود به نظر می‌رسید،  اما وقوع طوفان شدید بر سطح این دریاچه باعث شد تهل‌های شط‌الدوب که قطعاتی جزیره‌مانند بر روی آب بودند و از به‌هم‌پیوستن نی و دیگر روییدنی‌ها ایجاد شده بودند، کنار رفته و به اروندرود متصل شوند که این اتفاق پیشروی نیروهای ایرانی را آسان‌تر می‌کرد.
با این حال هواپیماهای عراق روزی چندبار سطح منطقه و دریاچه را بمباران می‌کردند.

سرانجام عملیات قدس ۴ در بامداد یکم تیرماه با کمک‌ نیروهای پناهنده عراقی و برنامه‌ریزی‌های فرماندهان ایرانی آغاز شد و توانستیم بخشی از منطقه را به تصرف خود در آوریم. دشمن بعد از اینکه فهمید نیروهای ایرانی در حال پیشروی در هورالهویزه هستند وحشت زده آتش توپخانه را آغاز کرد. این اقدام باعث مشکل شدن حرکت نیروهای ایران در منطقه شد و به نظر می‌رسید عملیات در حال شکست است.

عراقی‌ها کمک کردند خاک رژیم بعث سقوط کند

اما در این شرایط تعدادی از پناهنده‌های عراقی که از جنگ اخراج شده یا به اسارت ایران در آمده بودند، به درخواست همکاری از طرف ایران پاسخ مثبت دادند و از پست شنود با فرماندهی دشمن در عقب نیروهای عراقی تماس گرفتند. آن‌ها ابتدا از فرمانده خود به دروغ تقاضای نیروی پشتیبانی کردند اما به دلیل عدم تسلط عراق بر منطقه، با درخواست آن‌ها مخالفت شد. با این حال آن‌ها تسلیم نشده و به عنوان درخواست جایگزین از فرمانده خود خواستند آتش توپخانه را قطع کند. آن‌ها ادعا کردند آتش عراق بر سر نیروهای خودی ریخته می‌شود. فرمانده آن‌ها با این درخواست موافقت کرده و آتش را قطع کرد.

همچنین از شنود بی‌سیم‌های عراقی تا حدودی اطلاعات محل پاسگاه‌ها، کمین‌های دشمن، تعداد نیروی کمین‌ها، زمان تدارکات، تعویض نگهبانی، نوع سلاح‌ها و زمان درخواست آن‌ها نیز به دست ‌آمد.

عملیات با برکت 

با قطع آتش دشمن نیروهای ایرانی پیشروی را از سر گرفته و توانستند طی سه روز دریاچه ام‌النعاج و منطقه هورالهویزه به همراه ۲۰ پاسگاه آبی دشمن را تحت تصرف خود در آوردند. علاوه بر آن  ۱ فروند بالگرد، ۱۰ فروند قایق، چندین قبضه خمپاره‌انداز و چندین پایگاه شناور منهدم و گردان ۲ از تیپ ۱۱۷ دشمن نیز متلاشی شد. همچنین عراقی‌ها در این عملیات ۳۳۶ نفر کشته، زخمی و اسیر دادند. ۵ فروند قایق، شماری دستگاه‌های مخابراتی، تعدادی سلاح سبک و مقداری مهمات نیز به غنیمت رزمندگان اسلام در آمد.

پایان پیام/

منبع: فارس

کلیدواژه: عملیات قدس 4 دفاع مقدس جنگ تحمیلی روایت فتح هورالهویزه اسماعیل دقایقی شهید اسماعیل دقایقی نیروهای ایران عملیات قدس ۴

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.farsnews.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «فارس» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۸۲۹۶۲۷۶ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

یک روایت از جهادگران در عملیات بیت‌المقدس

اواسط اردیبهشت ۱۳۶۱ برای عملیات آزادسازی خرمشهر به منطقه برگشتیم. اغلب نیروهای‌مان را که بیش از یکصد نفر بودند، برای عملیات بردیم. از رقابیه تا جایی که باید مستقر می‌شدیم، ۱۵۰ کیلومتر فاصله بود.

به گزارش ایسنا، بهره‌گیری از انگیزه‌های دینی و میهنی برای آزادسازی خرمشهر، طراحی مناسب و برنامه‌ریزی‌شده، انسجام ارتش و سپاه، سرعت عمل، راهکار عبور از رودخانه، گستردگی منطقه نبرد، تأثیرات منطقه‌ای و بازتاب جهانی، عواملی هستند که زوایای گوناگون نبرد بیت‌المقدس را نسبت به سایر نبردهای دوران ۸ سال جنگ تحمیلی متمایز می‌کنند و باعث می‌شود که نبرد بیت‌المقدس و آزادی خرمشهر قله افتخارات هشت سال دفاع مقدس محسوب ‌شود.

روایت حسین دولتی

حسین دولتی از رزمندگان و اعضای جهاد سازندگی استان سمنان در دوران دفاع مقدس، در بخشی از کتاب خاطرات خود «جنگ، منهای اسلحه» به بیان اقدامات جهادی خود و دیگر جهادگران در هموارسازی جاده‌های منطقه عملیاتی بیت‌المقدس پرداخته است:

 اواسط اردیبهشت ۱۳۶۱ برای عملیات آزادسازی خرمشهر به منطقه برگشتیم. اغلب نیروهایمان را که بیش از صد نفر بودند، برای عملیات بردیم. از رقابیه تا جایی که باید مستقر می‌شدیم، ۱۵۰ کیلومتر فاصله بود.

در مسیر، وقتی از اهواز عبور کردیم، هیچ‌کس جز رزمندگان در شهر نبودند. شهر کاملاً تخلیه شده بود. آن‌قدر شهر خلوت بود که با تریلی از هر خیابانی که می‌خواستیم رد می‌شدیم. توپخانه دشمن هم مرتب اهواز را می‌زد.

محل استقرار ما در جاده اهواز به خرمشهر، در پانزده کیلومتری اهواز و نزدیک ایستگاه قطار بود.

مرحله اول عملیات شروع شد. در مقر، جلسه‌ای خصوصی با فرماندهانمان، ابوالفضل حسن بیگی و مسئولان ستاد گرفتیم. آنجا به ما گفتند که باید چه کاری انجام بدهیم.

سمت چپ ما رودخانه کارون بود. زمین‌های کشاورزی زیادی به چشم می‌خورد؛ ولی چند سالی می‌شد که کسی در روستا نبود تا کشاورزی کند. از وسط زمین‌های کشاورزی گذشتیم تا به نخلستان‌ها رسیدیم.

از ما خواستند یک‌راه فرعی از وسط نخلستان‌ها به سمت دارخوین بزنیم. می‌خواستند از این راه، دشمن را در سمت غرب کارون غافل‌گیر کنند.

از همان روز کار را شروع کردیم. باید طوری کار می‌کردیم که کسی متوجه نشود. مسیری نبود که ما آن را ادامه بدهیم. تقریباً بیراهه بود و باید خودمان جاده می‌ساختیم. شش نفر بودیم. یک گریدر راه را صاف می‌کرد و می‌رفت.

با کامیون‌های لیلاند و تریلی با تانکر بیست هزار لیتری، نفت سیاه می‌پاشیدیم. من تریلی داشتم. مسیری که باید آماده می‌کردیم، حدود سی کیلومتر بود.

روزی سه چهار بار نفت سیاه را از شرکت نفت بار می‌زدم و روی جاده می‌پاشیدم. سمت راست ما خط مقدم بود و در فاصله پانصد متری، نی‌های بلندی دیده می‌شد. ما این‌طرف نیزار بودیم و دشمن آن‌طرف. بین ما هم آبی بود که از کارون می‌رفت.

با ماشین از پشت نی‌ها می‌رفتم؛ ولی چون ارتفاع ماشین زیاد بود، دیده می‌شد. رزمنده‌هایی که آنجا بودند، اعتراض می‌کردند و می‌گفتند: اینجا نیا! به هوای تو ما رو هم می زنن ولی ما باید جاده را احداث می‌کردیم.

به فرمانده گفتم رزمنده‌هایی که در مسیر مستقر هستند، اعتراض می‌کنند که ماشین شما باعث می‌شود سنگرهای ما زیر آتش دشمن برود. فرمانده گفت: شب برو تا توی دید دشمن نباشی و رزمنده‌ها هم ناراضی نباشن. بعدازآن، فقط شب برای نفت پاشی می‌رفتم؛ ولی شب هم مشکلات زیادی داشتم. مسیر را نمی‌دیدم و گاهی گله‌های گراز از جلوی ما رد می‌شدند.

آن شب تا اذان صبح در خط بودم. مرحله دوم عملیات بود. نزدیک اذان به مقر برگشتم. تیربارهای دشمن یکسره کار می‌کرد و تمام بیابان روشن‌شده بود.

نماز خواندم و در کانتینر خوابیدم. ساعت هشت صبح، یکی مرا صدا کرد و گفت: حاجی، بلند شین که عراق رفت. با تعجب پرسیدم: عراق کجا رفت؟! گفت: عقب‌نشینی کردن.

باورمان نمی‌شد. گفتم: من دو ساعت قبل، از منطقه اومدم. یکسره عراق داشت می‌کوبید. چطور الان ول کرد و رفت؟! بنده خدا قسم می‌خورد که باور کنید دشمن فرار کرده و آن‌طرف هیچ‌کس نیست.

بازهم باور نکردم. بلند شدم تا خودم ببینم. سوار تویوتا شدم و تا جایی که جاده را بریده بودند تا آب رهاشده به کارون برگردد، رفتم. دیدم تعداد زیادی از رزمنده‌ها آنجا ایستاده‌اند. جمعیت را که دیدم، باورم شد عراق منطقه را تخلیه کرده است. آن‌ها برای اینکه محاصره نشوند تا مرز عقب‌نشینی کرده بودند.

نزدیک صد متر از جاده را آب برده بود. رزمنده‌ها ایستاده بودند و نمی‌دانستند چطور از آب رد شوند. ابوالفضل حسن بیگی گفت: برو لودر رو بیاور. چند لودر و بلدوزر برای شب عملیات در خط استتار کرده بودیم. رفتم تریلی را برداشتم و یک بلدوزر و یک لودر را بار زدم.

راه باز شده بود. اول پیاده‌ها از جاده رفتند و بعد آمبولانس‌ها و بعد هم ماشین‌های سبک ولی به من اجازه ندادند بروم. گفتند منتظر بمون تا جاده سفت بشه. تریلی را پارک کردم و پیاده شدم. کمی جلوتر رفتم. داخل آب، گونی چیده بودند و رزمنده‌ها از روی گونی می‌پریدند. اطرافش پر از مین بود. می‌آمدند روی خط آهن و از روی آن عبور می‌کردند.

از خط آهن رد شدم و به نیزارها رسیدم. در همین حال بودم که گفتند: جلوتر نیا! اومدی وسط میدان مین! گفتم: از روی خط آهن اومدم. گفتند: این تله س.از همون جاهایی که پاگذاشتی و اومدی، برگرد. تعدادی از رزمندگان مشغول خنثی کردن مین بودند.

تا ساعت سه بعدازظهر آنجا بودم و سپس از جاده اهواز خرمشهر به سمت مرز رفتم. عراقی‌ها کل مسیر را با بلدوزر شخم زده بودند. همه‌جا پر از چاله بود و این موضوع، سرعت پیشروی ایرانی‌ها را کند می‌کرد.

جلو رفتم تا به پادگان حمیدیه رسیدم. شب آنجا ماندم. صبح مسیر را ادامه دادم تا به قرارگاه امام رضا (ع) در هشتاد کیلومتری جاده اهواز خرمشهر رسیدم. آنجا ایستگاه راه‌آهن بود که حسینیه نام داشت. این ایستگاه زمانی فعال بود که عراقی‌ها از بصره به آنجا می‌آمدند یا از ایران می‌خواستند به عراق بروند. جاده اهواز به بصره ارتفاع زیادی داشت. عراق این جاده را به‌عنوان سنگر در اختیار گرفته بود.

در مرحله سوم عملیات، در قرارگاه امام رضا (ع) مستقر شدیم تا جاده اهواز به بصره را بازسازی کنیم. برای عملیات‌های بعدی و پشتیبانی نیروها که در آن منطقه مستقر بودند و عملیات می‌کردند، نیاز به این جاده بود. جاده سه متر عرض داشت و خیلی خراب بود. باید به‌طور اساسی آن را بازسازی می‌کردیم.

شب و روز کارم جاده‌سازی و نفت پاشی بود. عراقی‌ها هرچه در مسیر بود، از تیر برق و ریل و تخته را جمع کرده و برای خودشان سنگر درست کرده بودند. هر ماشین که رد می‌شد، کلی گردوخاک راه می‌افتاد. من هم مدام در مسیرهای پرتردد نفت می‌پاشیدم تا گردوخاک کمتر شود.

شب مرحله سوم عملیات بیت‌المقدس، در شلمچه مشغول نفت پاشی بودم. ساعت دوازده یا یک نصفه‌شب بود که از خط برگشتم. به من گفتند: حاج‌آقا حسن بیگی گفته توی رقابیه جلسه داریم. باید بیای.

با چند تا از بچه‌ها راه افتادیم. به پادگان حمیدیه رسیدیم. شب آنجا خوابیدیم و صبح حرکت کردیم. در راه، از دامادمان، علی‌اصغر کلامی صحبت می‌کردند که چهارتا بچه دارد و دو تا از آن‌ها دوقلوی چندروزه هستن. شک کردم. همه ناراحت بودند. پرسیدم: اتفاقی براش افتاده؟ گفتند: شهید شده.

علی‌اصغر به‌عنوان راننده بلدوزر در رقابیه مستقر بود. گفتند: سوار ماشین بوده که توی رود کرخه افتاده و آب اون رو با خودش برده. نگران خواهرم بودم که چطور این خبر را به او بدهم.

به همان‌جایی رفتیم که علی‌اصغر در آب افتاده بود. باید پیدایش می‌کردم. سوار قایق شدیم و رفتیم. سمت پایین رودخانه، پشت یک درخت گیرکرده بود. به شکم روی آب افتاده بود. او را برگرداندم. خودش بود.

سریع از داخل ماشین پتو آوردیم و او را داخل پتو گذاشتیم و به عقب منتقل کردیم. به بستگانم در سرخه زنگ زدم و خبر دادم که علی‌اصغر شهید شده و پیکرش را فردا ظهر می‌آورم.

شادی آزادی خرمشهر و غم فراق یاران

خرمشهر آزادشده بود و همه خوشحال بودند. من هم خوشحال بودم ولی وقتی چشمم به پیکر علی‌اصغر می‌افتاد، غم و اندوه وجودم را فرامی‌گرفت. به خواهرم فکر می‌کردم و چهار فرزندی که باید بدون پدر، بزرگ می‌کرد.

بعد از مراسم هفتم شهید، می‌خواستم دوباره به جبهه برگردم. همسرم مخالفتی نکرد. اگر صبر و همراهی‌اش نبود، نمی‌توانستم راهی جبهه شوم.

وقت رفتن گریه کرد و گفت: من بعد از شما چی کار کنم؟ گفتم: مرگ و زندگی دست خداس و ما هم باید راضی به رضای خدا باشیم. شما هم راضی باش تا اجرت ضایع نشه. همسرم پیش پدر و مادرم بود و آن‌ها هوایش را داشتند تا بتوانند با خاطرجمع به جبهه بروم.

منبع:

اصغر زاده چوبدار، محمد، جنگ منهای اسلحه، مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس: نشر مرزوبوم، تهران ۱۴۰۲، صص ۱۲۵، ۱۲۶، ۱۲۷، ۱۲۸، ۱۲۹، ۱۳۰، ۱۳۲، ۱۳۳

انتهای پیام

دیگر خبرها

  • عملیات نظامی ایران با این حرکت عجیب، موفق به پایان رسید /ماجرای شهادت و مفقودالاثری ۱۸ اسیر چه بود؟
  • میراحمدی: تصمیمات در خصوص سفر اربعین اتباع خارجی با ستاد مرکزی است
  • اتحاد ایران وعراق مایه ضرر و زیان دشمن و رفاه دو ملت است
  • جزئیات خنثی‌سازی عملیات جاسوسی آمریکا و اسرائیل در یمن
  • «وعده صادق» بخشی از توانایی های ایران را نشان داد
  • یک روایت از جهادگران در عملیات بیت‌المقدس
  • یمن: عملیات در دریای مدیترانه بزودی آغاز می‌شود؛ تدارک یک میلیون رزمنده
  • مرور یک تجاوز شیمیایی
  • یک میلیون رزمنده آماده جنگ خواهند شد/ عملیات در دریای مدیترانه
  • یک مکالمه بیسیمی با عراقی‌ها درباره صدام